کد مطلب:323168 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:246

الوهیت عباس افندی
بی مناسب نیست كه شرحی هم در الوهیت عباس افندی گفته شود كه ایشان نیز ادعا كرده اند در زیر لفافه عبودیت چنانچه در لوحی تصریح می نماید كه العبودیه جوهر كنهها الربوبیه والولد سرابیه و غیر ذالك ولی از آنجائی كه بعد از بها نظر به پاره الواحات پدرشكه در حق این بعضی كلمات كه بتواند خدائی بنماید ودیعه گذاشته بود به خیال الوهیت افتاد اما در اول كار با برادرش به جهت جانشینی و ریاست اغنام مخالفت نمود و میرزا محمد علی برادر كوچكش به واسطه جراید بی پرده خراب كاری های عباس افندی را اعلان كرد و به مداخله در سیاستش متهم ساخت كه مدتی دولت تركیه مظنون شده و در تحت ترصد گذاشت در ضمن اعلان میرزا محمد علی احوالات حقیقی پدرش را نیز بیخودانه اعلان كرد كه
پدر من داعیه نداشت و شخصی درویش بود برادرم به واسطه خود او را خدا ساخته بدین سبب عباس افندی دید خدائی خودش كه سهل است ممكن است خدائی پدرش كه مدتی زحمت كشیده تا بلكه گوسفندان فرو برده از بین برود و باعث سستی اغنام گردد لقب عبد البهائی را به خود گذاشت و در الواح تأكید نمود كه دیگر به غیر از این اسم كسی لقبی دیگر ننویسد زیرا بهائی ها خدای ثالث تصور می كردند غصن الله الاعظم و سر الله الاكرم و حضرت من طاف حوله الاسمآء و حضرت مولی الوری و من له الامر و غیره می نوشتند و مبدء این ها نیز از خود بها بود كه در لوحی می نویسد (هو الله تعالی شأنه العظمة و الاقتدار حمدا لمن تشرف ارض الباء [1] بقدوم من طاف حوله الاسماء بذلك بشرت الذرات كل الممكنات بما طلع و لاح و ظهر و اشرق و خرج من باب السجن واقفه من شمس جمال [2] غصن الله الاعظم العظیم و سر الله الاقوم القدیم متوجها الی مقام آخر بذلك تكدرت ارض السجن و فرحت اخری تعالی تعالی ربنا فاطر السمآء و خالق الاشیاء الذی بسلطانه فتح باب السجن لیظهر ما انزله فی الالواح من قبل انه لهو المقتدر علی ما یشآء فی قبضة ملكوت الانشآء و هو المقتدر العلیم الحكیم طوبی ثم طوبی الارض فازت بقدومه و لعین قرت به جماله و یسمع تشرف باصغآء ندآئه و لقب ذاق حلاوة حبه و لصد رحب بذكره و لقلم تحرك ثبنآء و للوح حمل آثاره نسئل الله تبارك و تعالی بان یشرق بلقائه قریبا انه لهو السامع المقتدر المجیب)

این لوح را در وقتی بها نوشته كه عباس افندی دفعه ی اول از مجلس عكا بیرون آمده و به بیروت رفت در این لوح توان گفت
خود بها به الوهیت پسرش قائل بوده!! او همچنین لوحی دیگر مثل وصیت نامه ی می نویسد وعباس افندی را اسم اعظم خطاب می كند و او این است (سمه المشرق من افق الاقتدار قد بشر لسان القدم من فی العالم بظهور الاسم الاعظم و یشهد له بین الامم انه هو نفسی و مطلع ذاتی و مشرق امری و سمآء فضلی و بحر مشیتی و سراج هدایتی و صراط عدلی و میزان احكامی و الذی توجه الیه توجه الی وجهی و اضاء من انوار جمالی و اقر بوحدانیتی و اعترف بفردانیتی و الذی انكره قد كان محروما عن سبیل محبتی و كوثر فضلی و رحیق رحمتی و خمری التی منها انجذب المخلصون و طار الموحدون الی هوآء مكرمتی التی ما اطلع بها الا من علمناه بما نزل فی لوح المكنون) در لوح عهدش بها می گوید (وصیت الله آنكه باید اغصان و افنان و مسببن طرا بغصن اعظم باشند انظروا ما انزلناه فیكتاب الاقدس اذا غیض بحر الوصال و قضی كتاب المبدء فی المال توجهوا الی من اراده الله الذی انشعب من هذا الاصل القدیم مقصود از این آیه مباركه غصن اعظم بوده كذلك اظهرنا الامر فضلا من عندنا و انا الفضل الكریم قد قدرنا مقام الغضن الاكبر بعد مقامه انه هو الامر الحكیم قد اصطفینا الاكبر بعد الاعظم امرا من لدن علیم خبیر)

بها خودش نیز الوهیت خود را در این الواح تصریح می كند و مقام بزرگی را برای پسرش ودیعه می گذارد غصن به معنی شاخه ی غصن الله یعنی شاخه ی خدا عجالتا كلمات پدرش كافی است مقداری نیز از كلمات و اعتقادات مریدهایش نگاشته می شود تا ثابت گردد كه عباس افندی را نیز خدا می دانند آقا سید اسد الله قمی كه قبلا اشاره شده خطاب به عباس افندی می گوید كار پانصد كرد كار اندر لباس بندگی
كرده ئی از كبریائی باز پنهان كرده ئی - و له ایضا كلاه عصمت اكلیل كبریائی را نموده تاج عبودیت و بسر دارد - مسیح ابن ملیح خدا بدی اسما كجا برسم تو جانا خدا پدر دارد - و ایضا ای آنكه ز جان و دل خدا را پسری هستی پسر خدا و بر ما پدری خواهم كنمت ستایش اما چكنم از هر چه ستایشت كنم خوبتری - به بها می گوید در اردبیل زیر زنجیر (عدو ز گردن من طوق بر نمی دارد چرا به وحدت ذات تو كرده ام اقرار
(و نیز نعیم سدهی گوید) كنز مخفی غیبی ذات بحت لاریبی آن خدای بی عیبی یار بی نیاز آمد - آن مكلم طوری مهر مهرخ نوری به انفخه ی صافوری یار كار ساز آمد - (به عباس افندی گوید) روح قدس عیسائی آن موسی سینائی عبدو ابن ابهائی با چهره باز آمد عندلیب كه یكی از مبلغین بود خدائی بها را گوید

اگر نداری خبر - كه عید مولود شد - شمس وجود آشكار از افق جود شد - طلعت سلطان غیب ظاهر و مشهود شد - ظاهر و در یك قمیص - عابد و معبود شد

من غیر الاتصال من غیر الانفصال (ساقی صهبای روح - آمد با جام نور - طلعت مكنون غیب - ببر قمیص ظهور - كشته منادی به خلق - خالق موسی و طور - بعرش اعظم نشست - مالك یوم النشور -

ساجد در پیش او - شد ملكوت جلال - جلوه به گیتی نمود طلعت رب الربوب - ظاهر و بی پرده گشت - حضرت غیب العیوب صورت امكان گرفت - جوهر قدس وجوب - باسم ستار خویش نمود ستر عیوب - گرم كند بی دریغ - عطا كند بی سؤال - آقا سید اسد الله در حبس تهران گوید

شد خدا كنز خفی و زعما گشت بها - پرتو شمس بها گرد جهان را نورا - فرع او منشعب از اصل بگردید جدا - كرد خود بنده ابها كه شود عهد و وفا - با وجودیكه بود فرع همیشه بسمآء بندگی را بنمودی به تن خویش دثار - بنده گردیده بها را و به ما رب كریم - فرع او گشت بشد منشعب از اصل قدیم -

باری در الوهیت عباس افندی مطالب زیاد و اشعار بی حد است
مقصود مشت نمونه ی خروار است كه بهائی ها عباس افندی را نیز خدا می دانند و حتی عقیده شان بر این است كه اگر عباس افندی نمی شد بها نمی توانست خدائی كند و عینا همان عقیده را در خصوص شوقی افندی دارند همان طوری كه بها خدائی را در لفافه ی كلمات به پسرش ودیعه گذاشت عباس افندی نیز عینا در وصیت نامه و غیر دلكش برای پسرش شوقی افندی گذاشته حتی در مرتبه دیگر شوقی افندی را از عباس افندی بالاتر گفتن ممكن است اولا در صورت ظاهر نسبت به عباس افندی تحصیل كرده و تربیت شده است ثانیا از طرف مادرش به بها نسبت دارد و از طرف پدر به سید باب منسوب است اقوام و عشایر باب را افنان می گویند فامیل و ذریه بها را اغصان می نامند پدر این ظاهرا میرزا هادی افنان شیرازی است مادرش دختر عباس افندی لهذا در وصیت نامه اش می نویسد (باید فرع دو شجره مباركه و ثمره دو سدره ربانیه شوقی افندی را نهایت مواظبت نمائید من عصا امره فقد عصی الله و من اعرض عنه اعرض عن الله و من انكره فقد انكر الحق) و در جای دیگر می نویسد (و التحیه و الثنآء و الصلوة و البها علی اول غصن مبارك خضل نضر ریان من السدرة المقدسة الرحمانیه منشعب من كلتی الشجرتین الربانیتین و ابدع جوهرة فریدة عصمآء تتلاء لا من خلال البحرین المتلاطمین)

ایضا در توصیه ی شوقی افندی می نویسد (ای یاران مهربان بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان و افنان سدره مباركه و ایادی امر الله و احبای جمال ابهی توجه به فرع دوسرده كه از دو شجره مقدسه ی مباركه اثبات شده و از اقران دو فرع دوحه ی رحمانیه به وجود آمده یعنی شوقی افندی نمایند زیرا آیت الله و غصن ممتاز و ولی امر الله
و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امر الله و احباء الله است و مبین آیات الله و من بعده بكرا بعد بكر یعنی در سلاله ی او و فرع مقدس و ولی امر الله و بیت عدل عمومی كه به انتخاب عموم و تأسیس و تشكیل شود در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی روحی لهما الفداست آنچه قرار دهند من عند الله است من خالفه و خالفهم فقد خالف الله و من عصاهم فقد عصی الله و من عارضه فقد عارض الله و من نازعهم فقد نازع الله و من جادله فقد جادل الله و من جحده فقد جحد الله و من انكره فقد انكر الله و من انحاز و افترق و اعتزل عنه فقد اعتزل و اجتنب و ابتعد عن الله علیه غضب الله علیه قهر الله و علیه نقمة الله حصن متین امرالله به اطاعت من هو ولی امر الله محفوظ و مصون ماند الی آخر) و اما دختر بها نیز كه ورقه علیا می گویندش از این خدائی بی بهره نیست و می گویند كه خدا برای او كفوی خلق نكرد تا زناشوئی نماید لهذا همان طور درهشتاد سالگی دختر موسوم است چنانچه آقاسید اسد الله در مثنوی خود می سراید - گر خدا خود فرد یكتا نآمدی - خانم عبد البها توام شدی - چون صبیه هست بر رب فرید - كفوی حق اندر خور او نافرید - رجوع به مطلب باری مطلب از دست رفت از مقصود دور افتادیم در سر تطبیق كلمات بهائیان با كلمات آواره بحث داریم كه در ضمن هم الوهیت باب را از كلمات خودش استخراج می نمائیم در حالتی كه پایه ی خدائی این شخص (یعنی باب) كه میرزاحسین علی خدای ثانی (یعنی بها) بدین عظمت ذكرش می كند از كلمات فارسی و عربی اش كه قبلا ذكر شد معلوم گردید منصفین انصاف دهند و این كتب ادله ی سبعه و یا كتاب بدیع را بهائی ها در خواب نیز ندیده اند
ولی بنده به زحماتی به دست آوردم زیرا كه طبع نشده علاوه نسخه هایش خیلی كمیاب و پر قیمت است و البته اگر بهائی ها با انصاف خود ببینند خود شهادت خواهند داد كه این ها كلمته الله سهل است كلمه ی یكی از دانشمندان هم نیست و هر كسی به كلمات رنگین سید باب طالب باشد به كتاب (گفتار خوش یارقلی) رجوع نماید خواهد دید كلماتی كه به صراحت بطلان قائل خویش را ثابت می كند از جمله (بسم الله ذوالكفل و الكافلین الخ) جناب آقا شما را قسم می دهم به حقیقت حق انصاف را كه بنده را به اون امر فرموده اید به میان گذاشته تطبیق فرمائید شخصی كه صاحب این كلمات باشد می تواند حق بشود؟ در عقیده ما این است كه انبیای الهیه و اولیای رحمانیه از سهو و نسیان مقدس و مبرا هستند و خطا نمی كنند و قرآن بر صدق قول بنده با علی النداء شهادت می دهد

بسم الله الرحمن الرحیم و النجم اذا هوی ما ضل صاحبكم و ما غوی و ما ینطق عن الهوی ان هو الاوحی یوحی علمه شدید القوی ذو مرة فاستوی و هو بالافق الاعلی ثم دنی فتدلی فكان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی ما كذب الفؤآد بما رأی)

در این صورت كلمات این شخص را با كلمات حضرت آیتی تطبیق فرموده و كشف الحیل رایك دفعه بی غرضانه نمائید تا از روی حقیقت پرده بر افتد و غث از ثمین ممتاز گردد و هر گاه ارتكاب به این عمل خیر ضرر و كنهی داشته باشد متعهد می شوم كه كنهش را بنده عهده دار گردم ایضا مختصری از كلمات سید باب كه به افتخار میرزا یحیی ازل نازل نموده درج می نماید (بسمه العزیز المحبوب هذا كتاب من عند الله المهیمن القیوم الی الله العزیز المحبوب شهد الله
انه لا اله الا هو له الخلق و الامر من قبل و من بعد یحیی و یمیت ثم یمیت و یحیی و انه هو حی لا یموت فی قبضة ملكوت كل شیئی یخلق ما یشاء بامره انه كان علی كل شیئی قدیر ان یا اسم الازل فاشهد علی انه لا اله الا هو انا العزیز المحبوب ثم اشهد علی انه لا اله الا انت المهیمن القیوم قد خلق الله كلشیئی ما خلق من اول الذی لا اول له و كل ما یخلق الی آخر الذی لا آخر له مظهر نفسه هذا امر الله لما خلق و یخلق بحكم الله مظهر نفسه من عنده فی كل شی ء كیف یشاء بامره انه هو العلام الحكیم و اتل عن نفسی فی كل لیل و نهار ثم عباد الله المؤمنین اننی انا الله لا اله الا انا العلام المقتدر و ان شئت فقل اننی انا الله لا اله الا انا السلطان المنبع الی ان قال و ان فی ارض الكاف اسم ربك الجواد الجاود الجوید)

در این جملات كه ذكر شد معلوم می شود خودش را خدا می گوید سهل است به دیگران نیز اجازه خدائی می دهد چنانچه می گوید و ان شئت فقل اننی انا الله یعنی هر آینه اگر خواستی تو هم بگو كه منم خدا لا بد است اهل بصیرت از این ها كه ذكر شد برودت كلام این ها را خواهد فهمید و در مقابل این بذل و بخشش های خدائی بندگان این ها هم تقریبا ادعای خدائی كرده اند چنانچه چند شعر از اشعار میرزا ورقا كه از مبلغین بود تذكرا نوشته می شود تا بر پایه ی ادعای این ها پی برده شود قوله -



ما پرتو نور شمس وجه اللهیم

با جلوه وجه لم یزل همراهیم



شبه صمد مقدس از امثالیم

مثل احد منزه از اشباهیم



ما بحر هویت لقا را موجیم

ما شمس حقیقت لقا را ماهیم



شاهان همه بندگانی از بنده ی ما

ما بنده بندگان شاهنشاهیم



از راز قلوب انس وجان با خبریم

وز سر امور كن فكان آگاهیم



ما همدم طایران آن رضوانیم

ما محرم خاصگان آن خرگاهیم
كحل بصر شمس ز خاك ره ماست

ما خاك ره خادم آن درگاهیم



درصورت ما بدیده شرك مبین

ما معنی لا اله الا اللهیم



در ممالك فقر و فنا ای ورقا

ما صدررفیع قدر عالی جاهیم



علاوه عباس افندی نطقی دارد اشخاص كه در ظل بابیت ادعای خدائی كرده اند شرحی می دهد و عین او این است بعد از حضرت اعلی روحی له الفدآء 20 نفر كه ادعای انی انا اللهی و من یظهره اللهی كردند هی پس می رفتی هی پیش می رفتی یكی اشراق می كرد مثلا یكی می گفت كه دیشب ساعت پنج و 25 دقیقه بر من اشراق شد تا آنكه جمال مبارك ظاهر شد جمیع آن ها را كنار گذاشتند از جمله سید اعمی بود از جمله ملا حسین بود از جمله سید علی ابو بود از جمله یك شخصی بود در تهران از جمله یك جوان قنادی بود در شیراز یك شیخ اسماعیلی بود در اصفهان یك علی دیانی بود در بغداد متصل ادعا بعد از ادعا حتی این میرزا محترم چرسی هم ادعا كرده بود یك میرزا غوغائی بود در كرمانشاه یك ابراهیمی بود نانوا نزدیك خانه ی مادگان داشت یك مردكه ی كله خری بود یكدفعه دیدم كه شنح شنح و با وقار راه می رود و به میرزا آقا جان گفتم برو ببین چه خبر است رفت گفتگو كرد آمد گفت كه دیشب اشراق شده خیلی مزه داشت گفتم بسیار خوب و همچنین یك حاجی میرزا موسائی بود یك شخصی دیگر پسر حاجی ملا احمد نراقی حاجی ملا هاشم همه ی این ها توبه كردند و راجع شدند در آن اوقات هی ندای انی انا الله بود كه از یمین و یسار بلند می شد خیلی معركه بود مثلا یكی دو بیت شعر می گفت ادعا می كرد خلاصه انسان باید به عبودیت آستان مقدس قیام كرده خدمت بنماید این ها چه چیزاست این ها را باید دور انداخت باید خدمت كرد باید كار كرد با یك نفس پاك و قلبی نورانی
و فكری رحمانی به آستان مقدس خدمت نموده این است شفقت الهی میرزا یحیی كتابی نوشته بود مسمی (به نور) در این كتاب ذكر كرده بود (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون) بعد جمال مبارك به آقا عمو فرمودند كه بگو این را محو كند و جای آن بنویسد كه من بنده حضرت اعلی هستم این نفوس امر الله را ملعبه ی صبیان گرفته بودند

در آن زمان خیلی ها در فكر دین سازی افتاده اند و همه برای نان هر یكی رنگی به آب زده بعضی از آن ها در كتب تواریخ ایام درج شده و ذكر برخی هنوز به روی كاغذ نیامده از جمله چندی قبل در مراغه نیز عبد الله نام قشنگ آمده ادعای نیابت امام كرده و بابیت را مدعی شده و با سید باب معاصر بوده كم كم روش پیغمبری را تعقیب نموده اهالی شوریده بعضی خوارق عادت دیده مقداری از نفوس بی تجربه گرویده و خرمرید گشته اند بالاخره طلب معجزه نموده شخص مذكور نیز قول داده كه در فلان شب شق القمر خواهم كرد هر یك در خانه خودتان منتظر گردید در شب موعود دختری را گرفته و بكارتش را شق نموده شبانه فراری و متواری شده الان احفاد آن شخص موجودند كه از همان انشقاق به عمل آمده اند


[1] بيروت است.

[2] شاخه خدا.